جدول جو
جدول جو

معنی حسین قطان - جستجوی لغت در جدول جو

حسین قطان
(حُ سَ نِ قَطْ طا)
ابن عبدالله بن یزید بن ازرق رقی مالکی معروف به جصاص محدث و جهانگرد و مصنف بود و در دمشق از هشام بن عمار و دیگران حدیث شنود و در 310 هجری قمری 922/ میلادی درگذشت. (تاریخ ابن عساکر ج 5 ص 1) (سیر النبلاء ج 9 ص 312) (معجم المؤلفین)
ابن محمد شافعی. درگذشتۀ پیرامن 420 هجری قمری او راست: المطارحات للامتحان. (هدیه العارفین ج 1 ص 308). و رجوع به ابوعبدالله شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ سَ نِ قَطْ طا)
ابن محمد بن ابراهیم بن احمد مکنی به ابوعلی عین الزمان مروزی بخاری. پزشک و منجم و لغوی بود (465- 548 هجری قمری). او راست: ’العروض’ و ’مشجر نسب ابیطالب’ و کیهان شناخت. (هدیه العارفین ج 1 ص 278) (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 86) (سبک شناسی ج 2 ص 44) (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 5 و 6) (تتمۀ صوان الحکمه ص 155، 212) (بغیه الوعاه فی طبقاه النحاه) (گاهنامه 1311 هجری شمسی ص 132)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ قَبْ با)
ابن محمد بن زیاد نیشابوری مکنی به ابوعلی قبانی محدث و مورخ. متولد در خراسان در سال دویست وده و اندی و متوفی در 289 هجری قمری / 902 میلادی سفرها کرد و حدیثها شنید و گفت، و مسندی نگاشت. (معجم المؤلفین از سیر النبلاء ج 9 ص 18) (الوافی بالوفیات ج 11 ص 111) (تهذیب التهذیب) (تذکره الحفاظ) (شذرات الذهب) (مرآت الجنان) (هدیه العارفین ج 1 ص 304). و در برخی موارد قبائی آمده است. و رجوع به ابوعلی حسینی شود
ابن علی منجم. او راست: ’اوضح الدلائل’ در علم هیئت. و در 952 هجری قمری 1545/ میلادی درگذشته است. (ایضاح المکنون ج 1ص 150) (معجم المؤلفین) (هدیه العارفین ج 1 ص 318)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ نِ)
میر خدا حسین متخلص به قانع معلم محمد بابربن واجد علی شاه بود و در 1294 هجری قمری درگذشت. دیوان شعر به فارسی دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 329)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ عَطْ طا)
ابن زین العابدین عطار بن حسین انصاری. پدرش زین العابدین صاحب ’اختیارات بدیعی’ که در 770 هجری قمری نگاشته است و این پسر کتاب پدر را تنقیح کرده اصحاح الادویه نامیده است. (ذریعه ج 2 ص 120) (مقدمۀ همین لغتنامه)
ابن حسین انصاری. او راست: خلاصۀ تاریخ وصاف که در 823 هجری قمری بدستور مغیث الدین ابوالفتح ابراهیم بن شهرخ تیموری حاکم شیراز ساخته است. (ذریعه ج 7 ص 217). و شاید با مادۀ بعد یکی باشد
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 39هزارگزی شمال خاوری قره آغاج و 8هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. ناحیه ای است کوهستانی ولی معتدل مالاریایی. دارای 175 تن سکنه میباشد. ترکی زبانند. از رود خانه قرانقو مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، نخود بزرگ. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی: جاجیم بافی. راه مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری نجف آباد و سه هزارگزی خاور خراسان. ناحیه ای است تپه ماهور، سردسیر. دارای 160 تن سکنه میباشد. کردی و فارسی زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، لبنیات. اهالی به کشاورزی، گله داری گذران میکنند. صنایع زنان: قالیچه، گلیم، جاجیم بافی است. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا